معجزات و كرامات
مقام امامت نه امري حسي است تا به چشم بينندگان درآيد و نه از امور عادي است كه هر كسي بتواند دارنده آن را بشناسد. بلكه آنچه به طور خلاصه ميتوان گفت: رابطهاي است ميان جهان غيب و عالم شهود. بنابراين بايد در شخص امام قدرت انجام اعمال خارقالعاده وجود داشته باشد كه علامت ارتباط او با عالم غيب و ملكوت باشد. ما اكنون در بحث دلايل امامت آن حضرت به ذكر معجزاتي چند از ايشان ميپردازيم:
دزد پرطمع
روايت شده است كه امام باقر عليهالسلام فرمود: «پدرم علي بن الحسين عليهالسلام به سفر حج ميرفت. هنگامي كه به صحرايي ميان مكه و مدينه رسيد، ناگهان دزدي آمد و گفت: (از مركب) پايين بيا و تمام مال و ثروتي كه با خودداري به من تسليم كن. پدرم فرمود: آنچه دارم با تو تقسيم ميكنم و بر تو حلال دارم. امّا او قبول نكرد. امام فرمود: پروردگارت كجاست؟ گفت خوابيده است. در اين حال دو حيوان درنده پيدا شدند. يكي سر او را گرفت و ديگري پايش را. امام فرمود: گمان كردي كه خدايت خوابيده است؟»
نامه به عبدالملك بن مروان
حجاج بن يوسف در نامهاي به عبدالملك بن مروان اين گونه نوشت: «اگر ميخواهي سلطنت تو ثابت باشد، علي بن الحسين را بكش». عبدالملك در جواب او نوشت: «از ريختن خون بنيهاشم درگذر؛ زيرا ديديم كه خداوند چگونه به واسطهي خون بنيهاشم، سلطنت را از آل ابوسفيان گرفت» و آن را به طور پنهاني براي حجاج فرستاد.
حضرت سجاد عليهالسلام در همان ساعت نامهاي به عبدالملك نوشت و مرقوم فرمود: «اطلاع يافتم دربارهي حفظ خون بنيهاشم سفارش نمودي، به اين سبب خداوند ملك تو را ثابت و عمر تو را زياد كرد». سپس نامه را نزد عبدالملك فرستاد. چون نامهي آن حضرت به عبدالملك رسيد و تاريخ نامه را ديد، دريافت كه تاريخ نامه با نامهاي كه او به حجاج نوشته بود، يكي است. بنابراين به درستي سخن حضرت سجاد عليهالسلام يقين كرده و مسرور شد.
شفاي بيمار
«حبّابه والبيه» در حالي كه ميگريست، نزد عليّ بن حسين عليهالسلام آمد. وقتي آن حضرت سبب گريه را از او پرسيد، گفت: «فدايت شوم! اهل كوفه به من ميگويند: اگر علي بن حسين چنان كه تو ميگويي امام بر حق ميبود اين برص صورت تو را از بين ميبرد». امام عليهالسلام به او نزديك شد. سپس از خدا برايش چيزي درخواست كرد كه او نفهميد.
به بركت دعاي آن حضرت، خداوند بيماري برص را از چهرهي او برطرف ساخت.
منبع: زندگانى امام زين العابدين، حبيب روحانى، ص 66، به نقل از اثناعشرية فى مواعظ العددية، ص 32.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:















